معنی نویسنده رمان دیلماج

حل جدول

نویسنده رمان دیلماج

حمیدرضا شاه آبادی


دیلماج

حمیدرضا شاه آبادی (افق)

مترجم

ترجمه ای از حمیدرضا شاه آبادی

مترجم آذری


نویسنده رمان ابله

داستایوسکى


نویسنده رمان سالمرگی

اصغر الهی

لغت نامه دهخدا

دیلماج

دیلماج. (ترکی، ص، اِ) ترجمان. مترجم. سخن گزار. تیلماجی. (یادداشت مؤلف). کسی که از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند. ظاهراً ترکی است و اصل آن «دیلیم آج » بمعنی «زبانم را بازکن » بوده است. و رفته رفته تخفیف یافته و به این صورت بمعنی ترجمان مترجم بکار رفته است. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده). کلمه ترکی است اما صورتی که برای اصل آن ذکر شده است بر اساسی نیست. (یادداشت لغتنامه).


رمان

رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.

رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

دیلماج

مترجم، کسی که سخنی را از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند

فرهنگ معین

دیلماج

(دِ) [تر.] (ص.) مترجم.

فرهنگ عمید

دیلماج

مترجم، ترجمان، کسی که سخنی را از زبانی به ‌زبان دیگر ترجمه کند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

دیلماج

ترجمان، مترجم

فرهنگ فارسی آزاد

دیلماج

دِیلماج، (ترکی) مترجم

معادل ابجد

نویسنده رمان دیلماج

564

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری